توی دلت چیزهایی هست که اونا رو نمیدونم
اما امشبو میخوام از وجود تو بخونم
حس میکنم دوستم داری ولی منم نميتونم
میترسم وابستت بشم دلوابس تو بمونم
میترسم باهم نمونى بری و تنهام بذاری
خاطراتمون عذاب بدن تو شبای بی قراری
سعی میکنم وابستت نشم برای جفتمون بده
یه خواهشی ازت دارم امیدی به دلت راه نده
تو از من هیچی نمیدونی منم چیزی نمیدونم
فقط میشنینم هر شب نوشتهاتو می خونم
دل خونم دلی که دارم آخرش مال تو نیست
کسی به فکر دل تو به فکر روز و حال تو نیست
منم با خنده و شوخی از خاطراتمون رد شدم
قدم زدن تو کوچهها رو خیلی خوب بلد شدم
نظرات شما عزیزان:
|