دفتر خاک خورده ام را باز میکنم
چشم هایم را میبندم
خود را آماده پرواز میکنم
چشم هایم را می گشایم و پر میکشم به سمت رؤياها
دلم پرواز کردن میخواهد
دلم آواز ای دل ای دل میخواهد
دلم بی کسی میخواهد
کوچه های تنهایی میخواهد
دلم فقط یک ورق و یک قلم میخواهد
دلم باران میخواهد هر چند چشم های کم نگذاشته اند و مدام می بارند
ولی من باران خدایم را میخواهم
دلم قایق و دریا میخواهد
دلم تنهای تنهای میماند
دلم از تنهایی میخواند
دنیای من تاریک و تاریکِ
تموم جاده هاش باریکِ باریک
صدای ردِ پای خسته من از کوچه های بی کسی می آید
تنهای تنها در کوچه هایم گویی دنیای من با بقیه فرق دارد
عاشق کوچه ای هستم که تیر برق دارد
دنیای بی روح من خسته و شکسته از زمینِ خدایم
چرا باید حال من این چنین باشد ، جواب گویِ کدامین گناهم ....!!!
نظرات شما عزیزان:
mahsa 
ساعت10:48---30 شهريور 1391
سلام محسن جان من همه شعراتوخوندم باورکن خیلی زیباوبی نظیربودموفق باشی اگ بالینک موافقی نظربده
آرزو 
ساعت13:36---20 شهريور 1391
دلگــــــیر نشو آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد امـا
فـاجعـه ی زنـدگی تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود
کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای
دلگــــــیر نشو از حرفـــــــــــــ آدمـهــــــــا !
سلام ببخشيد ميخواستم بگم چرا تو وبلاگ تون عكس نميزارين اخه اگه عكس بزارين وبتون زيبا تر ميشه همين
|